درباره من

عکس من
مطالبی که من در این جا سعی دارم بیارم رو اصلا فلسفی تلقی نکنید، چرا که من اصلا فلسفه نمیدونم. قصد من از این مطالب رسیدن به یک نقطه ای هست که اگه شما هم همراه من حرکت کنید به اون میرسید. در واقع اینها زمینه ای هستند برای عنوان اون چیزی که در انتها به اون خواهم پرداخت. مطمئن باشید که قابل توجه خواهد بود!

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

راز ان شاءالله

دوستی دارم که خیلی اهل مذهب نیست. در واقع اصلا اهل مذهب نیست. بقول خودش فقط مسلمون بدنیا اومده. البته از نظر اعتقادی ما با همدیگه خیلی فاصله داریم هر چند من زیاد به اعتقاداتش کاری ندارم. چون که وقتی با هم در تعامل هستیم نمیزارم که کار به بحثهای اعتقادی بکشه. جالب اینجاست که من هر وقت با ایشون صحبت میکنم مسیر صحبت طوری پیش میره که ایشون حداقل یک بار کلمه ان شاءالله رو از دهن من میشنود. اوایل کمی با تعجب به من نگاه میکرد که مثلا آدمی با سطح فکر و سواد من چرا اینطوری رفتار میکنه. یعنی از دید ایشون مثل آدمهای قدیمی و کسانیکه مثلا هنوز مدرنیته رو درک نکردن و فضای قرن 21 رو لمس نکردن. من یکی دو بار با ایشون در این زمینه ها صحبت کردم و چون دیدم که خیلی با اون چیزی که من معتقدم فاصله داره، من هم سعی کردم که دیگه حساس نباشم و در راه خودم باشم و ایشون هم راه خودش. البته الان دیگه به خلق و خوی من و رفتارهای من عادت کرده و اون هم سعی میکنه که وارد مرزهای اعتقادی من نشه و به اونها احترام بزاره.
چیزی که باعث شد تا من این موضوع رو پیش بکشم در واقع در راز ان شاءالله نهفته هست. من خیلی به این کلمه وابسته ام. خیلی هم بهش اعتقاد دارم. در واقع بهش یقین پیدا کردم. بارها کارها و اتفاقاتی در زندگی خودم و دیگرون در راه بود که با وجودیکه من احساس میکردم صد در صد به فلان نتیجه میرسه ولی در آخرین لحظات نتیجه دقیقا معکوس شد. همین مسئله باعث شد که من در گفتن اینکه این کار حتما اتفاق میافته با جدیت و یقین نگم. خیلی از رمز و رازهایی وجود داره که من نمیدونم. پس چطور میتونم با یقین در اتفاق افتادن یک مسئله ای بطور یقین و کاملا مطمئن صحبت کنم. حتی خیلی از مسائل پیش پا افتاده رو ما نمیدونیم. پشت پرده خیلی از چیزها رو نمیدونیم. نمیدونیم که اگه چیزی در این مسیر داره میره چرا میره. پس چطور میتونیم بگیم که من مطمئنم که این کار به اینجا و یا آنجا ختم میشه؟

اجازه بدین که یک مثالی بزنم:
یکی از بستگان ما رئیس پلیس راه یکی از شهرها توی ایران هست. گزارش دادن که تصادف خیلی شدیدی در یکی از مسیرها اتفاق افتاده و ایشون رفت سر صحنه. دید که ماشین طرف له شده و از طرف هم چیزی نمونده. با سرعت خیلی زیادی زده بود به جدول و محافظ وسط بزرگراه. بعدا خانواده اش گفتن که ما به ایشون زنگ زده بودیم که تو قرار بود پیتزا بخری و بیاری پس چی شد؟ ایشون هم جواب داد که من پیتزا خریدم و تا 3 دقیقه دیگه خونه هستم. ولی آیا ایشون تا 3 دقیقه دیگه خونه بود؟

یا مثال دیگه اینه که کسی قصد ازدواج داشت. همه مراحل خواستگاری و آزمایشات پزشکی و تحقیقات هم بخوبی پشت سر گذاشته شد. در روزی که قرار بود عقد انجام بشه اتفاقی افتاد که داماد احساس کرد این دوشیزه خانم مناسب حال و زندگی او نیست. همه چیز بهم خورد و این ازدواج سر نگرفت. جالب اینجاست که در شب قبلش و در آخرین مرحله از خواستگاری و صحبتهای نهایی در خصوص چگونگی پیشبرد کارها، خواهر داماد به برادرش (یعنی آقا داماد) میگه مبارک باشه و امیدوارم که به پای هم پیر بشین. ولی چون داماد هم در این خصوص (موضوع ان شاءالله) تجربه داشته به خواهرش میگه من هنوز مطمئن نیستم که این اتفاق خواهد افتاد و بنابراین این تبریکت برای من معنی نداره. نکته جالب تر اینکه در اون لحظه خود داماد هم حتی در مخیله اش نمیگنجید که قرار هست این ازدواج بهم بخوره. بنابراین ما چطور میتونیم بگیم که حتی یک لحظه آینده در زندگی ما چه اتفاقی خواهد افتاد که با اطمینان صد در صدی ادعا کنیم من مطمئن هستم که فلان چیز خواهد شد.

همه ما در خصوص بازی فوتبال این مسئله رو میدونیم که همیشه هم گفته میشه فوتبال نود دقیقه هست. یعنی حتی تا آخرین دقیقه هم نمیشه گفت که نتیجه چه خواهد شد. بارها شده که یک تیمی بازی باخته رو تنها در یکی دو دقیقه آخر بازی مثلا با زدن دو گل در یکی دو دقیقه برده. بنابراین چرا در زندگی روزمره از این واژه خیلی مهم «ان شاءالله» استفاده نکنیم که بیانگر این مسئله هست که ما نمیدونیم چه اتفاقی میافته و فقط امیدواریم که اینطور بشه. البته این برای کسانی خوبه که معتقد به خدایی هستن. اگر هم شما معتقد نیستین هم مهم نیست. میشه این رو از دید دیگه ای بهش نگاه کرد. مثلا بجای گفتن «ان شاءالله» اینطور خواهد شد میشه گفت که «امیدوارم» که اینطور بشه. 

هدف این نوشتار اینه که گفته بشه هیچ وقت نمیشه با اطمینان کامل از اتفاق افتادن مسئله ای مطمئن بود و باید تنها اون رو با احتمال دنبال کرد. شاید میزان این احتمال بسته به تجربه ما و دانسته های ما از شرایطی باشه که این اتفاق قرار هست بیفته. ولی چیزی که من بهش رسیدم اینه که همیشه، حتی برای یک درصد هم که شده، برای انجام نشدن کاری احتمال قرار بدیم. حداقل مزیتش اینه که ما به نشدنش هم فکر کرده بودیم و اگه نشد سرخورده نمیشیم.

۱۳۹۲ فروردین ۲۸, چهارشنبه

راز نماز از نگاهی دیگر

نماز واقعا چیزی هست انسان ساز. در مطلب قبلی سعی کردم که نظرم رو در خصوص نماز بگم و اینکه نباید نماز رو فقط در قالب ظاهر اون دید. در اینجا سعی دارم بیشتر به اهمیت نماز اشاره کنم. 
ما اغلب فکر میکنیم که نماز چیزی هست که ما باید در مقابل معبود ادا کنیم و با این کار به اون بفهمونیم که بنده اوئیم. در حالی که مطمئنا معبود به نیایش ما احتیاجی نداره. ما او رو ستایش کنیم که او به کجا برسه. از این همه ستایش موجودات چه چیزی بر خدایی اون اضافه خواهد شد. بی نهایتی که حتی یک بی نهایت دیگه هم به اون اضافه بشه هیچ فرقی نداره چون باز هم بینهایت هست. بنابراین این اندک توجه ما به اون چه دردی رو از اون دوا میکنه. به نظر من خدا نماز رو برای این نیافریده تا او را بعنوان معبود ستایش کنیم. بلکه برای این آفریده تا ما خودمون رو به بزرگی برسونیم. اون خواسته با این کارش ما رو به جایگاه خودمون برسونه. خواسته به ما بگه که تو خیلی بزرگی ولی خودت نمیدونی. میدونی چطور؟ اینطور که ما با نماز خوندن به خودمون بگیم که چقدر کوچیکیم. بگیم هنوز خیلی با بزرگ شدن فاصله داریم. بگیم که انسانی که با یک ویروس میتونه از بین بره ارزش تکبر نداره. به اینکه با یک زلزله و یا آتش سوزی و یا یک تصادف میتونه همه دارایی اون از بین بره نباید فخر فروشی کنه. انسانی که با یک تصمیم مدیر بالادستی میتونهه براحتی از مقامش خلع بشه نباید احساس کنه که جایگاه رفیعی داره. و خیلی از این مثالها. بنابراین نماز نیومده برای اینکه به بنده بگه تو خدایی داری. بلکه اومده به بنده بگه تو لایق کارهای بزرگی هستی. تو خیلی بزرگتر از اونی هستی که خودت رو درگیر کارهای پست و کثیف دنیوی بکنی. حتی اگه آخرتی هم وجود نداشته باشه در شان توی انسان نیست که اینقدر ذلیل و خوار باشی و خودت رو به چیزی ببندی که هیچ گونه تضمینی برای وجودش در یک لحظه بعد نیست.
ولی اینها که همه خوار و ذلیل کردن انسان هست پس چطور نماز داره به انسان میگه تو بزرگی. انسان که داره بر خاک کرنش میکنه. انسان که پیشانی بر خاک میمالونه چطور میتونه احساس بزرگی کنه؟ ولی دوستان این همون راز نماز هست. نماز هست که بهت میگه تنها از دست بزرگی مثل تو برمیاد که در عین بزرگی اینقدر متواضع باشی. نماز هست که به تو میگه با وجودی که میتونی به خدا برسی باز هم خودت رو کوچیک میدونی. خودت رو از کبر و غرور مبرا میکنی. این همون چیزی هست که انسان رو بزرگ میکنه. انسان با تواضع نه تنها کوچیک نمیشه بلکه آنچنان بزرگ میشه که با هیچ پول و ثروت و شغلی هم نمیتونه به اون جایگاه برسه. دوستان اگه نماز خون هستین یا نیستین. اگه دین دارین یا ندارین. اگه مردم دوست هستین یا نیستین. بدونین که انسان خیلی کوچیکه ولی اونقدر بزرگه که میتونه همه چی باشه. انسان خیلی ضعیفه ولی اونقدر قوی هست که میتونه هر کاری رو که اراده کنه انجامش بده. فقط انسان باشید و از انسان بودن خودتون لذت ببرین. انسان باشین و از انسان بودن خودتون شرمنده نباشین. انسان باشین و با انسان بودن خودتون به دیگرون بفهمونین که انسان باید بود. دین اومده همین رو به ما بگه. چه دین دار باشین و چه نباشین ولی اگه انسان باشین بدونید که دیندارترین دیندارها خواهی بود.

۱۳۹۲ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

راز نماز

نماز یکی از ارکان دین هست. در قرآن و توسط پیامبر و امامان و حتی متولیان دینی خیلی بر اهمیت نماز تاکید شده. من خودم به شخصه به نماز خیلی احترام میزارم. نماز خودندن رو دوست دارم. هر چند شاید اونطوری که باید نماز رو ادا نمیکنم، ولی هیچ وقت سعی نمیکنم و نکردم که نمازم رو فراموش کنم. مطمئنا در نماز و نماز خوندن رازی هست که ما خیلی هاش رو نمیدونیم. ولی من سعی کردم برای خودم تا حدودی این رازها رو بفهمم. قبل از بیان اون چیزی که من از نماز خوندن فهمیدم اجازه بدین تا چند نکته رو بهش دقت کنیم.
خیلی ها در بیان صحیح کلمات نماز تاکید دارن. این تاکید زیادی باعث شده که ما فقط به اهمیت ظاهری نماز توجه کنیم. یادم میاد که وقتی دبیرستان بودیم معلم جغرافی ما که خودش هم سپاهی بود یک روز عصبانی شده بود و چیزی گفته بود به این مضمون  که  «خیلی ها اینو شنیدن که باید موقع نماز پاها رو کمی از هم باز کرد. ولی اینها برای اینکه ادعا کنن کارشون درسته پاهاشون رو اونقدر باز میکنن که حتی نمیتونن خوب بایستن». خیلی جاها هم شنیدیم که طرف خیلی سعی میکنه تا «ولاالضالین» رو  خوب تلفظ کنه و آخرش رو هم خوب بکشه که اگه این کار رو نکنه انگار نمازش درست نیست. یا در ادای حرف «ع» سعی میکنن که اونقدر غلیظ تلفظش کنن که انگار اگه خوب نگن نمازشون درست نیست. و خیلی موارد دیگه که خیلی ها فقط ظاهرش رو یاد گرفتن بدون اینکه بدونن چرا نماز خونده میشه و برای چی.
مطمئنا درست تلفظ کردن نماز خیلی خوبه و باید هم انجام بشه. سر وقت خوندن نماز هم خیلی خوبه. ولی آیا اگه من این رو رعایت کنم و در عوضش برم پشت سر کسی غیبت کنم و یا اینکه دروغ بگم و یا اینکه حق کسی رو ضایع کنم در مسیر درستی رفتم. مشکل ما اینه که متاسفانه ما ظاهر خیلی چیزها رو میبینیم و در فهم دلیل اون عاجزیم. برای ما رفتن در نماز جماعت و ایستادن در جلوی صف از اهمیت خیلی بالایی برخوردار هست ولی در کمک به یک بدبخت خودمون رو به راحتی کنار میکشیم. یادم میاد که در زمان جنگ یکی از مسئولین پایگاه بسیج محله ما همه رو تشویق میکرد که برن جبهه. حتی یه روز به مادرم برگشت گفت که تو چهارتا پسر داری و اگه یکی شهید بشه چی میشه مگه. ولی خود این فرد حتی یک بار هم نرفت جبهه. یک بار خواست بره که زنش اونقدر داد و هوار کرد که نرفته برگشت. اینهاست که ما رو فقط در ظاهر خیلی از چیزهایی که از طرف دین گفته شده متوقف میکنه و نمیزاره پا رو جلوتر بزاریم و بیشتر بفهمیم. اینهاست که باعث میشه ریا و ظاهر پرستی در دین زیاد بشه. اینهاست دلیل اینکه وقتی بخواهیم کسی رو بزور دیندارش کنیم نه تنها اون دیندار نمیشه بلکه از دین زده میشه. اگه هم سست عنصر باشه تظاهر به دینداری میکنه تا بتونه از مزایای اون بهره مند بشه. اینهاست که باعث میشه بدون اینکه اعتقادی به بسیجی و بسیج داشته باشیم تنها بخاطر استفاده از سهمیه بسیج در آزمونهای ورودی دانشگاهها بریم و در بسیج محله مون ثبت نام کنیم. اینهاست که روز عاشورا رو فرصت خوبی برای چشم چرانی و هوس رانی میدونیم. به نظرم چیزی که الان در مملکت ما داره اتفاق میافته اینه که روز عاشورا رکورد روز والنتاین رو از نظر دل دادگی و شیفتگی بین دختر و پسر شکسته. اینها همه درد هست که متاسفانه متولیان ما بجای اینکه بیان و اساس دین رو برای دیگرون تفهیم کنن سعی دارن با روشهای عامیانه مردم رو مجبور کنن که دین رو بپذیرن.
و اما راز نماز چیز دیگه ای هست. نماز اومده تا به ما بفهمونه که مسیر واقعی چیه. ولی ما دقیقا برداشتی متضاد از اونی داریم که نماز خوندن برای اون منظور اومده. ما نماز خوندن رو تنها در صحیح تلفظ کردن خلاصه کردیم. در این میدونیم که باید حتما قبلش وضو گرفت. به این خودمون رو مجاب میکنیم که حتما رو به قبله بایستیم. به این پایبندیم که وقتی نماز میخونیم چیزی مثل عکس و یا آینه جلوی ما نباشه که والا نمازمون صحیح نیست. که اگه مهر استفاده نکنیم نمازمون باطل هست. که اگه در موقع گفتن تکبیره الاحرام دستهامون خوب به زیر گوشمون نیاد نمازمون درست نیست. چیزی که ما فراموش کردیم اینه که نماز اومده تا ما رو آدم کنه. نماز اومده تا به ما بگه کی هستیم و برای چی هستیم. نماز اومده به ما بگه که اگه توی خیابون هم وقتی داری راه میری و نماز بخونی درسته. اگه توی ماشین نشستی و احساس کردی که وقت نماز هست و تو حس نماز خوندن رو داری و نماز بخونی برترین نماز رو خوندی. عزیز من درسته که برای نماز شرایط و آدابی هست. من نه تنها منکرشون نیستم بلکه معتقدم که باید اونها رو رعایت کرد. ولی آیا باید اصل نماز رو فدای این چیزها کرد؟ آیا باید اصل نماز رو فقط در قالبش دید؟ اجازه بدین که این موضوع رو بیشتر در یک مطلب دیگه عنوان کنم. تنها چیزی که از خدا میخوام اینه که عاقبت ما بخیر باشه.

۱۳۹۲ فروردین ۲۲, پنجشنبه

راز ثواب

علت شروع این بحث اینه که در بعضی از بحثها که در این وبلاگ آوردم جاهایی از ثواب داشتن بعضی از چیزها نوشتم بدون اینکه وارد جزئیات خود کلمه ثواب بشم. اما در اینجا میخوام از خود ثواب بگم که اصلا چی هست و چه رازی درش نهفته که تونسته بخودی خود خیلی از چیزها رو تحت شعاع قرار بده.
بر طبق تعریفی که در لغت نامه دهخدا آمده ثواب عبارتست از «هر عملی که از بندگان ایزدتعالی سر زند که در ازاء آن بنده استحقاق بخشایش و آمرزش الهی را دریابد... آنرا ثواب نامند». یعنی کارهایی مثل مسواک زدن، تمام دونه های انار رو خوردن، شب قبل از خواب و صبح بعد از بیداری آب نوشیدن، بعد از غذای چرب آب نخوردن و خیلی چیزهای دیگه. اصلا این کارها چی هستن و چقدر مهم هستن که اگه انجامشون بدیم ثواب داره و مستوجب دریافت پاداش خواهیم بود. 
اجازه بدین که خیلی مستقیم و بی پرده برم سراغ این مبحث. من بخودی خود با کلمه ثواب و اصلا با خود ثواب مشکلی ندارم. مسئله سر نوع استفاده و جای استفاده از اون هست. اینکه برای چه چیزهایی و چه کسانی استفاده کنیم مهم هست. مثالی میزنم. مثلا من به بچه ام میگم که اگه مسواک بزنی من فلان جایزه رو بهت میدم. اگه گریه نکنی من این رو بهت میدم. اگه حرف منو گوش کنی من این کار رو برات میکنم. اگه و اگه و در مقابلش هم این رو و آن رو بهت میدم. اگه من این روش رو ادامه بدم این بچه فقط یاد میگیره که اگه چنین جایزه ای باشه انجام این کار ارزش داره. اگه جایزه ای نباشه نباید این کار رو کرد. یا اینکه من این کار رو میکنم به شرطی که چنین جایزه ای باشه. این یعنی اینکه این بچه اصلا اصل ماجرا رو نفهمیده و یا نمیتونه بفهمه و تنها جایزه رو میبینه. حالا اگه این بچه بزرگتر بشه و بفهمه که مثلا مسواک زدن خودش بتنهایی خیلی مفید هست و نیازی نیست که کسی بهش بگه و یا تشویقش کنه آیا باز هم برای جایزه مسواک میزنه؟ نه! او الان چون میدونه که این کار مفید هست و این راه خوبه و این چیز رو باید انجام داد انجام میده. اگه هم هنوز نفهمیده باشه که این کار خوبه ولی باز از نظر فکری رشد کرده باشه باز نمیاد برای مثلا یک شکلات مسواک بزنه. چون این چیزها دیگه برای او ارزشی ندارن. اون دنبال چیزهای بزرگتر و واقعی تر میگرده نه چیزهای بچه گانه.
مسئله ثواب هم دقیقا همین هست. از قدیم و وقتی مردم نمیتونستن خیلی از واقعیات رو درک کنن سعی بر این بود که آنها را تشویق به انجام کاری کنن. در مقابلش چون دین یک موضوعی بود که نمیشد وارد جزئیاتش شد و نمیشد هم آن را نقد کرد و میبایستی همونطوری که متولیانش میگفتن مورد استفاده قرار میگرفت، میتوانست ابزار مفیدی باشه برای اعمال فشار به مردم از راه تشویق و یا تنبیه برای انجام یک سری کارها. یک سری کارهای شخصی هست که اسلام خیلی هم وارد جزئیاتش شد و متولیان هم سعی کردن با وارد کردن ثواب مردم را تشویق به انجام کاری و نهی از انجام کارهای دیگه بکنن. این چیزها هم الان شدن بعنوان منابع ما برای خیلی از موارد فرعی دینی. یعنی اگه این کار را بکنی ثواب میگیری و اگه نکنی نه. منتها چیزی که متولیان امروزی ما یادشون رفته بهش توجه کنن اینه که مردم آگاه شدن، بزرگ شدن، خیلی از مسائل رو میفهمن. بنابراین نباید از ابزاری استفاده کرد که برای یک فرد نادان استفاده میشد. اگه اینطور باشه یک فردی که دغدغه انسانیت داره بهش برمیخوره و اگه کمی هم سست باشه خیلی راحت از دین برمیگرده. بنابراین باید خیلی مواظب بود که چگونه داریم با مردم صحبت میکنیم. باید خیلی مواظب بود که چطور میخواهیم رو سر زنان روسری رو نگه داریم که باعث نشه همین روسری برای این خانم عقده بشه. باید مواظب این باشیم که این خانم بخاطر اون جایزه این روسری را رو سرش نکنه و بلکه بهش ایمان داشته باشه.
الان یک فرد امروزی میدونه که اگه مسواک نزنه دندونهاش خراب میشه. حالا شما بیا به چنین فرد آگاهی بگو که اگه موقع وضو مسواک بزنی ثواب داره. یعنی اگه این فرد شب قبل از خواب، صبح بعد از بیدار شدن و ظهر بعد از ناهار مسواک بزنه و چنانچه همزمان با وضو نشه ثواب نداره؟ یا اگه ایشون اصلا نماز نخونه که بخواد وضو بگیره چطور؟ آیا ثواب مسواک زدن رو از دست میده؟ من فکر میکنم که به اون اندازه ای که الان ما نیاز داریم که علمای ما خودشون اساس دین رو بفهمن و بدونن که چطور میشه دین رو ترویج کرد و در واقع بروز باشن، به اون اندازه نیاز نداریم که نگران دینداری مردم باشیم. خیلی از جوامع الان به درک خیلی بالایی از مسائل رسیدن که در دین هم قرار داره. حالا اگه ما این مسائل روشن رو از طریقی که 1000 سال پیش به مردم گفته میشه بگیم نه تنها باعث رشد نمیشیم بلکه کسی که خودش به این درک از طریق دانش رسیده طور دیگه ای به ما نگاه میکنه و توی دلش به عقب ماندگی ما میخنده که الان همه فهمیدن این کار مفید هست تو هنوز داری منو گول میزنی تا این رو قبول کنم.!! بنابراین باید خیلی مواظب بود که «مردم رو آگاه کرد که دیندار باشن نه اینکه دیندارشون کرد تا آگاه بشن».

۱۳۹۲ فروردین ۱۸, یکشنبه

راز ثواب داشتن مسواک زدن هنگام وضو

همه میدونیم که مسواک زدن خیلی مهم هست. با یک بررسی خیلی ساده از آدمهای 100 سال پیش که اهل مسواک زدن نبودن با آدمهایی که الان زندگی میکنن و میدونن مسواک زدن برای سلامت دهان و دندان خیلی مفید هست به این نکته پی میبریم که مسواک زدن مهمترین عامل برای سالم نگه داشتن دندونها هست. البته اگه آدم 100 سال پیش رو نمیتونید پیدا کنید مهم نیست. فقط کافی هست که برین توی چند تا روستا توی مملکت خودمون و افراد بالای 40 سال رو بررسی کنید و ببینید که اکثر اونها اکثر دندونهای خودشون رو از دست دادن. حالا این رو مقایسه کنید با یک فرد شهری که خیلی به بهداشت دهان و دندان خود اهمیت میده. میبینید که اکثر آدمهای بالای 50 سال تقریبا همه دندونهاشون سر جاشون هست. البته شاید یکی دوتا از اونها کمی تعمییر شده باشن ولی تقریبا (با تقریب نسبتا خوب) همه سالم هستن.
حالا سئوال اینجاست که چرا مسواک زدن ثواب داره. اصلا ثواب چی هست؟ چرا ما همیشه در کارهامون از این کلمه برای انجام کارهای خوب استفاده میکنیم. این دقیقا یکی از کلمات کلیدی هست برای اینکه به دیگرانی که نمیفهمن گفته بشه این کار خوب رو باید انجام داد. اگه شما برای ترغیب یک نفری که دین نداره به یک کار خوب بگید که ثواب داره مطمئنا یه جور دیگه ای به شما نگاه میکنه. به این شکل که یعنی چی که ثواب داره. حالا شما بیا و بهش هی بگو که ثواب داره یعنی اینکه کار خوبی هست. اون طرف هم حتما به شما میگه میدونم که کار خوبی هست و به همین خاطر انجامش میدم ولی نمیفهمم که ثواب داره یعنی چه. منتها در دین ما سعی شده که همواره با آدمها طوری برخورد کنن که طرف نمیفهمه و باید از این طریق بهش حالی کرد که این کار خوبه. یک فرد عامی ثواب رو میفهمه ولی دلیل انجام این کار رو شاید نفهمه. ولی بر عکس یک فرد دانا دلیل انجام این کار خوب رو میفهمه ولی هیچ حسی از مفهوم ثواب نداره.
مسواک زدن هم از این جور چیزها هست. برای اینکه افراد رو ترغیب کنیم به انجام این کار بهشون میگیم که ثواب داره. ولی سعی نمیکنیم که به اون بفهمونیم که این کار مفید هست و باعث میشه طول عمر دندونها به نسبت خیلی زیادی بالاتر بره. حتی جریان ثواب داشتن مسواک زدن اونقدر مهم شده که میگن هر وقت وضو میگیرید ثواب داره که مسواک هم بزنید. حالا دو نکته جالب هست. یکی تعداد زمانهایی که ما (مسلمونهای شیعه) وضو میگیریم هست (تقریبا 3 بار در روز و اون هم در صبح و ظهر و شب) و دیگری اینکه آیا قبل از وضو مسواک بزنیم ثواب داره یا بعد از اون. چرا اصلا ثواب این مسواک زدن با وضو گرفتن عجین شده؟
دلیل این مسئله کاملا پیداست. به تعداد دفعات وضو گرفتن و همچنین زمانهای وضو گرفتن وقتی نگاه کنیم میبینیم که زمانهای پیشنهادی برای مسواک زدن دقیقا مواقعی هستن که با معلومات فعلی ما مواقع مناسب برای مسواک زدن هستن. این یعنی اینکه اگه موقع وضو گرفتن مسواک هم بزنیم ثواب داره. و دوباره رسیدیم به بحث شیرین ثواب که نیاز هست یک بار بطور مفصل در این زمینه بنویسم.

راز بهشتی بودن دانة انار

احتمالا شنیدین که میگن انار میوه بهشتی هست و دونه های انار رو نباید دور ریخت. هیچ وقت فکر کردین که چرا فقط انار میوه بهشتی هست و یا اینکه روی این میوه بیشتر تاکید میشه؟ آیا این جمله معروف قدیمی ها رو شنیدین که «اگه موقع غذا حرف بزنید شیطون غذاتون رو میخوره». یا اینکه «وقتی کسی غش میکنه از دورش کنار برید چون دور آدمی که غش میکنه جن جمع میشه». حالا اگه منظور من رو از آوردن این دو مثال فهمیدین و میدونید که این حرفها دقیقا رفتار آدمهایی که میفهمن هست با آدمهایی که نمیفهمن به این نتیجه میرسیم که آدمها در قدیم معمولا طوری مسائل رو اعلام میکردن که انگار همواره با بچه طرف هستن. یعنی اینکه طرف نمیفهمه و ما باید اینطوری براش عنوان کنیم تا هم زیاد به خودمون برای فهموندش به طرف فشار نیاریم و هم اینکه طرف به حرف ما گوش کنه.
حالا جریان انار هم همینه. وقتی ما انار میخوریم حتما دونه های اون هم از دستمون میافته توی بشقاب. خیلی وقتها هم این دونه ها لای پوست انار که داخل بشقاب هست قایم میشن. باز خیلی وقتها هم آدم حوصله نمیکنه این دونه ها رو از لای این آشغالها جمع کنه. بنابراین برای اینکه این دونه ها حروم نشن باید مکانیزمی وجود داشته باشه که ما رو مجبور کنه که حتما تا آخرین دونه انار رو بخوریم. و این مکانیزم هم مثل همه راه حل ها از طریق دین قابل دستیابی هست! راهی که خیلی وقت تا حالا برای تربیت انسانها و همینطور برای اینکه اونها رو به سمت و سوی خاصی هدایت کنن استفاده میشده. ولی باید دید که آیا همچنان هم چنین روشی میتونه موفق باشه یا نه.