درباره من

عکس من
مطالبی که من در این جا سعی دارم بیارم رو اصلا فلسفی تلقی نکنید، چرا که من اصلا فلسفه نمیدونم. قصد من از این مطالب رسیدن به یک نقطه ای هست که اگه شما هم همراه من حرکت کنید به اون میرسید. در واقع اینها زمینه ای هستند برای عنوان اون چیزی که در انتها به اون خواهم پرداخت. مطمئن باشید که قابل توجه خواهد بود!

۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

نظری از یک دوست درباره راز دینداری

دوست عزیزم عنایت‌الله خجسته نظری درباره مطلبی که در خصوص راز دینداری نوشته بودم با ایمیل برایم ارسال کردند که حیفم آمد عینا آنرا در اینجا نقل نکنم. مطلب زیر بدون هیچگونه دخل و تصرف در مطلب ایشان آورده می‌شود:  
 
البته بنظر من میشه چند نکته رو هم در مورد دینداری، به مطلبی که فرمودید افزود.  فکر کنم جنبه‌ای که اشاره فرموده بودید، ایجاد ترس، شرم، و احتراز بخاطر باور به عقوبت کارهاست.
 شاید به یه شکل دیگه بشه دین رو به چند بخش تقسیم کرد: ۱) جهان‌بینی‌ ۲) اخلاق ۳) معنویت ۴) برنامهٔ زندگی و قوانین که بعضا ازش به شریعت تعبیر میکنند.
بنظر من مهم‌ترین بخشی که افرادی که دین ندارند از دست میدند، بخش معنویت است که همونطوریکه خودتونم اشاره فرمودید نداشتنش  میتونه منتهی‌ به پوچی هم بشه. البته در بخش جهان‌بینی‌ هم باور به جهان پس از مرگ میتونه هم نوید‌بخش و امید آفرین باشه و هم ترساننده و به فرمودهٔ شما، ترمز از خطا و همینقدر که انسان بتونه باور به تداوم حیاتش داشته باشه، بیشتر امید‌بخش و مانع پوچ گرایی هست. بعلاوه، باور نداشتن به دین ممکنه ضمانت اجرایی اخلاقیات و همینطور مبنای تعریفش رو برای فرد متزلزل کنه.
اما در مقابل، منتقدین هم نظراتی میگن. یک دوست آلمانی داشتم، مثل فرشته پاک و خوب بود نه مشروب میخورد، نه دوست دختر داشت، به همه هم کمک میکرد...) گفت هیچ دینی نداره. بهش (در قالب شوخی) گفتم، تو مسلمون شو. گفت ریشه بسیاری از اختلافات و جنگ‌های بشری دین بوده. البته تا حد زیادی حق داره. الان مگه شیعه و سنّی، مسیحی‌ و مسلمون، چقدر تفاوت نظر دارند؟ (بنظر من خیلی‌ خیلی‌ کم) ولی‌ در طول تاریخ، ریشه جنگ‌ها و برادر کشی‌ها وجود برچسب‌هایی‌ مثل مسلمون، مسیحی‌، شیعه، سنّی و.. بوده.
بعضیها به جهان‌بینی‌ دینی ایراد میگیرند و بر‌اساس علوم طبیعی امروز، آنرا مشکل دار یا متناقض میدونند. مثلا خدا در کتابهای مقدس میگه آسمان و زمین رو در ۶ روز آفرید. البته این اشکالات در انجیل بیشتر (از نظر ایشون) هست. البته من معتقدم، اینها از دایره علم ناقص بشری خارج است و قطعا نگاه خیلی مادی به دنیا و اعتماد بیش از اندازه به دانش ناقص بشری، به این امر دامن میزنه. هرچند باید پذیرفت که پیشرفتهای بزرگ صنعتی و علمی‌ دنیا پس از زمانی‌ شکل گرفت که نگاه‌ها خیلی‌ نزیک‌تر و مادی‌تر به دنیا شد. البته شاید واکنش به سیستم قرون وسطایی و دین سیاسی سو‌ٔ‌ استفاده‌گر آن زمان هم مؤثر بوده که چنین دین‌گریزی‌ای در اروپا شکل بگیره.
در مورد شریعت هم که بعضیها این انتقاد رو که بنظر من تا حدودی هم درسته وارد میکنند که نمیشه قوانینی رو در تمام زمان ثابت داشت. بعلاوه، اجرای خیلی‌ از این قوانین، مستلزم مقدمات بسیاریست که احراز‌اشون اصلا ساده نیست. مثلا بحث قصاص: قران میگه نفسی‌ رو که خداوند محترم داشته نکشید مگر به حق. پس کسی‌ میتونه قصاص رو اجرا کنه که یک دستگاه قضایی‌ کاملا عادل داشته باشه که بنظر بعضی‌ علما، فقط در زمان امام معصوم قابل اجراست (کلا حدود). ضمنا، این حدود و عدالت قضایی‌ زمانی‌ معنا داره که عدالت اجتماعی هم باشه و زمینه‌های جرم از بین رفته باشه. البته بنظر من پذیرش شرایط زمان و مکان و محور قرار‌دادن عقل در فهم دین که اعتقاد شیعه است، میتونه این مشکلات رو حل کنه یا کم کنه.
یک اشکالی هم که به امر دین افرادی وارد میکنند، اینه که قرائت‌های بسیار متفاوتی ازش میشه کرد و حالا چرا باید ما خودمونو مجبور کنیم که در چارچوبهایی قرار بدیم که هر کسی‌ اون رو به شکل مورد نظر خودش تعبیر میتونه بکنه. پس شاید اگر دین و دینداری شخصی‌ بشه بهتره، از طرفی‌ هم بسیاری از قوانین دینی (شریعت)، جنبه اجتماعی دارند. به هر حال، بنظر من خارج از حوزه شخصی‌، قوانین اجتماعی نباید بر مبنای دین شکل بگیرند چون هم قرائت‌ها و باورها در مورد خود دین متفاوت و متضاده و هم از نظر مثلا خود دین اسلام در دین هیچ اکراه و اجباری نیست پس حتا خود اینکه کسی‌ بر مبنای دین خاصی‌ رفتار کنه و چه باورهایی داشته باشه هم اختیاریه. به هر حال، موضوع بنظر من خیلی‌ پیچیده‌تر و پارادوکسیک تر از اونیه که بنظر میاد. البته در جامعه روح قوانین قطعا تحت اثر دین مردم اون میتونه باشه. باز نهایتا بنده فرمایش شما رو تایید می‌کنم که اصل انسان بودن هست و دین وسیله‌ای برای اون، پس محک دینداری درست ما که با روح و هدف اصلی‌ دین در انطباق باشه، همون انسانیت و عقلانیته به شرطی که ناقص بودن عقل و دانش بشری رو هم به رسمیت بشناسیم.

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

راز دینداری

در بحث قبلی این نکته مورد اشاره قرار گرفت که دین داشتن و دین نداشتن مهم نیست، بلکه آنچه که مهم هست اینه که شخص در مسیر درست انسانیت پیش بره. اگه ما، همونطوری که دین برایمون مشخص کرده در مسیر درست زندگی کردن و یا همون مسیر صحیح انسانیت پیش بریم، بنابراین راه کمال رو هم خواهیم پیمود. چه بسا انسانهای بی‌دینی بودند که به دلیل انسان درست بودن نام آنها در ادوار تاریخ به نیکی یاد می‌شه. اما در این بحث نکته‌ای نهفته هست. هرچند دین داشتن و یا نداشتن مهم نیست و مهم آدم درست بودن هست. ولی در این دو تفاوتی نهفته هست که در واقع همون راز دینداری محسوب میشه. اجازه بدید که برای روشن شدن مطلب مثالی بزنم.

آیا تا بحال شده که در حال انجام کاری باشید و مراقب باشید که کسی شما رو نبینه؟ مطمئنا اینطور شده. به نظرم برای هر کسی در زندگی پیش آمده که کاری را در خفا انجام داده باشه و دوست نداشته باشه که کسی از انجامش مطلع شده باشه. حالا آیا شده که شما کار خلافی رو خواسته باشید انجام بدید و دلتون نخواد که کسی شما رو ببینه؟ احتمال میدم که تقریبا همه با این مسئله مواجه شده باشند! حالا فرض کنیم که شما این کار خلاف رو در جایی در حال انجام هستید که دوربین مخفی داره. دو حالت وجود داره. یا شما میدونین که دوربین هست و یا نمی‌دونین.
۱- اگه نمیدونین که دوربین هست و در حال انجام اون کار هستید، این یعنی اینکه شما در اراده‌تان در خصوص انسان خوب بودن خللی وجود داره و در اینجا بدلیل اینکه به نتیجه این کار خلاف محتاج هستین باید انجامش بدین. بنابراین از راه صحیح انسانیت دور شدین. ولی چون فرد با اخلاقی هستین ممکن هس که بعدا از انجام این کار پشیمون بشین.
۲- میدونین که اینجا دوربین هست ولی باز هم انجام میدین. این یعنی اینکه شما به هیچ چیز معتقد نیستید و اینکه حتی دیگران هم بفهمند که شما این کار رو کردین اهمیتی قائل نیستین. این همون حالتی هست که در پاره‌ای از موارد به اون کور شدن وجدان هم گفته میشه. در بحث فعلی من با این افراد کاری ندارم.
۳- میدونین که چون اینجا دوربین هست پس نباید این کار خلاف رو انجام بدین. این یعنی اینکه شما در حال لغزش بودین ولی از ترس آبروتون و یا اینکه از ترس مجازات شدن از انجام این کار صرفنظر می‌کنین. چه بسا اینکه بعدا از این دوربین تشکر می‌کنید که اگه نبود شما از مسیرتون خارج می‌شدین که بعدها براتون موجب شرمساری و پشیمونی میشد.

حالا به نظر شما کدوم حالت بهتره؟ اینکه همیشه مکانیزمی وجود داشته باشه که شما رو از لغزشها باز بداره و همواره شما رو در مسیر درست پیش ببره. یا اینکه هر وقت خواستین کار بدی انجام بدین آزاد از قید و بندها باشین و حتی اگه هم موقعی مجازات هم شدین مهم نیست. این همون راز دینداری هست. دین همواره بعنوان چشمی عمل می‌کنه که ما رو در همه کارها زیر نظر داره. بعنوان مکانیزمی و یا سوپاپ اطمینانی عمل می‌کنه که اگه زمانی بخواهیم دچار لغزش بشیم ما را از این خطا مطلع کنه. اگه واقعا فرد دینداری باشیم هیچگاه در سراشیبی لغزش قرار نمی‌گیریم و همواره سعی می‌کنیم که در مسیری گام برداریم که بهترین برای ما هست. (توجه داشته باشین که در اینجا بحث ما در خصوص هدف هدایتگری دین نیست. در این باره کمی در نوشته‌های قبل صحبت شد. هدف از این متن نقش کنترل‌کننده دین خواهد بود که از دید من برای یک فرد معمولی خیلی مهم و پررنگ هست.) برای کسانیکه سعی میکنن در مسیر انسانیت پیش برن ولی از دین و دینداری خوششون نمیاد این نکته مطرح هست که اونها دوست دارن که انسان خوبی باشند ولی در عوض آزاد هم باشند که اگه وقتی خواستند کاری خلاف شأن انسانیت انجام بدن کسی و یا چیزی مانع اونها نشه. این در واقع به این معنی هست که این فرد در اعتقادش به اینکه باید همواره انسان خوبی بود و راه انسانیت را در پیش گرفت خللی وجود داره. چه بسا همین خلأ ناچیز در مواقعی او را به پوچی بکشاند و از یک فرد بسیار خوب به یک هیولایی تبدیلش کنه که به هیچ یک از روابط انسانی پایبند نباشه. به نظر من اینگونه افراد در طول تاریخ کم نبودند که کسانی در یک خانواده بسیار متشخص و پاکی بزرگ شده‌اند و تا مدتی هم خودشان در زمره افراد بسیار نیک بودن ولی به یکباره تغییر ماهیت دادن و به فردی بسیار شیطانی تبدیل شدن.

بنابراین بعنوان نکته انتهایی این نوشتار باید اشاره کنم که دین همواره بعنوان یک ترمز دستی عمل می‌کنه که وقتی که فرد در حال سقوط هست دست اون رو می‌گیره. چه بسا همین دین بوده که دامن بسیاری از زنان و مردان رو پاک نگه داشته که اگه نبود شاید برایشان اهمیتی نداشت که شب را در آغوش چه کسانی باشند.

۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

راز دین و مذهب از نگاهی دیگر

در مطلب قبلی در خصوص راز دین و مذهب از نقطه نظر رازآلود بودن و غیر قابل بحث بودن اون پرداختیم. هرچند نمی‌شه که به یک نتیجة قطعی در بحثی در این خصوص رسید، ولی به این نتیجه رسیدیم که می‌شه دین رو نقد کرد ولی در نقد اون باید خیلی مراقب بود که از مسیر خارج نشیم. اینکه آیا داریم از مسیر خارج می‌شیم و یا اینکه درست عمل می‌کنیم چیزی هست که نمیشه براحتی متوجه شد. همین نکته هست که انسان رو به شک می‌ندازه و نمی‌تونه خوب تصمیم بگیره که آیا باید ادامه بده یا اینکه متوقف بشه و هر چی تا حالا بوده رو عینا بپذیره. و اما در این میان هم متولیان دینی برای اینکه اصل دین خدشه‌دار نشه همواره در مقابل هرگونه نقدی می‌ایستند حتی اگه هم اون نقد درست باشه. دلیلی هم که اونها ممکن هست برای خودشون داشته باشن اینه که یک نفری آمد و دینی رو آورد و ما موظف هستیم که از اون به همون شکلی که به ما رسیده مراقبت کنیم و به همین شکل هم تحویل نسلهای بعدی بدیم. یا اینکه فکر می‌کنن ما در حدی نیستیم که دین رو تغییر بدیم و اگه هم تغییر بدیم ممکن هست که اشتباه کرده باشیم و بنابراین گناه اون رو به گردن می‌کشیم و خودمون رو از زندگی شیرین در جهان آخرت دور می‌کنیم. یا عده‌ای هم شاید بخاطر اینکه منافع‌شون در خطر می‌افته مانع از هر تغییری می‌شن که مخالف مسیری هست که اونها دارن میرن. کما اینکه خیلی‌ها، حتی در دورة فعلی، بعضی از مسائل و موارد دینی رو غیرقابل تغییر می‌دیدن ولی الان بعد از گذشت مدتی چون دیگه اون مورد برای اونها سودی رو ببار نمی‌آره و یا اینکه ضررش بیشتر از سودش هست خودشون پیشنهاد تغییرش رو می‌دن.

اما بحثی که الان می‌خوام مطرح کنم هیچ ربطی به این چیزایی که اشاره شد نداره. در واقع می‌خوام بحثی رو پی بگیرم که در مطلب قبلی از اون گذشتم. یعنی اینکه آیا دین و مذهب اصلا خوب هستن یا نه. می‌خوام راز دین و مذهب رو از این دید بهش نگاه کنم که آیا اگه من دیندار باشم خوبه و یا اینکه دین و یا بعبارتی مذهب اصلا حلال هیچ مشکلی از من نیستن و پس باید خودم رو از قید اونها رها کنم. این بحثی هست بسیار مشکل. مطمئنا برآمدن از چنین بحثی و اون هم در فضای محدودی که من برای خودم در اینجا در نظر گرفتم امکان پذیر نیست. ولی بیشتر دوست دارم به اون چیزی که من خودم باور دارم بپردازم. هر چند امیدورام که این باورهای من موجب خدشه‌دار شدن باورهای دیگران نشه چون که اصلا قصد چنین کاری رو ندارم. تنها می‌خوام از این بحثها مطالب رو پله به پله پیش ببرم تا اینکه به امید خدا در نهایت به یک جمع‌بندی از رازهای بسیار بزرگی مثل راز خلقت، انسان و خدا برسیم!

از دید من دین یک راه و روشی هست برای زندگی کردن. بنابراین اصل ماجرای دین در شکل کلی اون برای همة ادیان یکی هست. تنها فرق اونها در مسیری هست که به پیروان هر دینی نشون داده میشه تا اونها رو به سرمنزل مقصود برسونه. با این حساب سرمنزل همة ادیان یکی هستن و همانا رسیدن به کمال انسانیت هست. این دقیقا مثل یک واحد درسی می‌مونه که هر شخصی و یا هر استادی از یک کتاب و روش خاصی برای یاد گرفتن و یا یاد دادن استفاده می‌کنه. ولی در نهایت همة کسانیکه این درس رو خوندن تقریبا به یک اندازه از مفاهیم اون یاد می‌گیرن. حالا ممکنه که کسی از روش خاصی برای تدریس استفاده کرده باشه و شاگردانش هم به طبع با این روش آشنا بشن و یکی دیگه از روش دیگری که شاید هم متفاوت از فرد قبل باشه. ولی در نهایت هدف همه یکی خواهد بود. جالبی این شباهت بین دین و درس در این هست که اگه دو نفری که با دو روش متفاوت درسی را یاد گرفته باشند، اگر از اصل و اساس موضوع مطلع نباشند و تنها روش را حفظ کرده باشند، روشهای یکدیگر را نفی می‌کنن و ادعا می‌کنن که تنها روش اونها درست هست. هرچند به این نکته هم واقف باشند که در نهایت به یک جواب رسیده‌اند. ولی مشکل سر این هست که این دو نفر قدرت حلاجی ندارن که خود ناشی از عدم مطالعه و عدم درک از واقعیت و حقایق پشت این مطالب هست. به همین خاطر تنها چیزی را می‌پذیرن که به اونها یاد داده باشن بدون اینکه فکر کنن.

حالا این را با دین و دینداری مقایسه کنین. با وجودی که هدف همة ادیان در واقع رسیدن به کمال مطلوب انسانیت هست، ولی اشخاص با دین‌های مختلف نه تنها راه و روش همدیگر را نفی می‌کنن بلکه خود شخص مقابل رو هم نفی می‌کنن. یعنی اینکه او را لایق زنده ماندن و یا حتی برخوردار بودن از شرایط مناسب زندگی نمی‌دونن. اگر یک یهودی و یک مسلمان را کنار هم قرار بدین، با وجودی که اشتراکات زیادی در دین‌هایشان هست، ولی خیلی راحت بدون فکر کردن دین یکدیگر را طرد کرده و ادعا می‌کنن که دین من بهتر هست و حتی خود طرف مقابل رو طرد می‌کنه و ادعا می‌کنه که من برتر از تو هستم. در حالیکه اگه کمی فکر کنن می‌بینن که نه تنها اختلافی در اصل ماجرا با هم ندارن بلکه فقط در پاره‌ای از جزء با هم تفاوت دارند. این همون مسئله‌ای هست که در طول تاریخ و حتی در زمان کنونی که بشر خود را خیلی متمدن میدونه باعث بروز خیلی از اختلافات، جنگها و کشتارها شده. در حالی که خیلی راحت و با کمی عمیق نگاه کردن به کل ماجرای دین میشه نه تنها با هم اختلافی نداشت که بلکه به عنوان نوع بشر در یک فضای بسیار صمیمی با هم زندگی کرد.

برای کامل کردن مطلب بالا باید اشاره کنم که معمولا مشکل سر خود کلمه «دین» هست. اگر ما بجای استفاده از کلمه دین از کلمه «راه و رسم زندگی» استفاده کنیم شاید این مشکلات کنونی در تقابل ادیان برداشته بشه. برای این منظور هم از دید شخصی خودم هر کسی که در مسیر درست انسانیت قدم گذاشته باشه حتی اگه هم خودش رو دیندار ندونه باز او یک فردی هست که داره در مسیر کمال میره. در اینجا سئوالی مطرح می‌شه که چه فرقی هست بین یک انسان بسیار پاک مسیحی و یک انسان بسیار پاک مسلمان و یا یهودی؟ آیا وقتی شما با چنین فردی برخورد داشته باشین می‌گین که او آدم بدی هست یا خوب؟ اگه هم شما مثلا مسلمان باشین باز هم به فرد یهودی با چنین خصلت خوبی می‌گین که آدم بدی هست و یا اینکه او را مورد تحسین قرار می‌دین و به انسان بودن او آفرین می‌گین. حال اگه کسی باشه که ادعا کنه هیچ دینی نداره ولی خصلت و مرام و فکر همون آدم پاک دیندار اشاره شده در بالا رو داشته باشه آیا باز هم مورد تحسین قرار می‌گیره یا اینکه می‌گین چون دین نداره مستوجب طرد کردن از بین اجتماع هست. با همین مثال ساده معلوم میشه که مسئله سر اینکه چه دینی داشته باشیم و یا اینکه کدام دین رو داشته باشیم نیست، بلکه مسئله اینه که «آدم» باشیم.

پس چرا در زندگی اجتماعی حرف از دین بزنیم و اینکه چه کسی چه دینی داره. بیاییم بجای این مسائل حرف از انسانیت بزنیم و اینکه هر فردی در زندگی اجتماعی و انسانی در چه جایگاهی قرار داره. مهم نیست که دین داشته باشیم یا نه. مهم این هست که انسان باشیم. آیا اگه مسلمان باشیم و دروغ بگیم بهتره و یا اینکه بی‌دین باشیم و متنفر از دروغ باشیم. آیا یهودی باشیم و دزدی کنیم بهتره یا اینکه دینی نداشته باشیم و دزدی را بدترین و زشت‌ترین اعمال و دون شأن انسان بدونیم. و یا اینکه مسیحی باشیم و استثمار کنیم بهتره یا اینکه بی‌دین باشیم و برای هر شخصی حق زندگی و آزادی قائل باشیم.

بنابراین به این نتیجه می‌رسیم که مشکل ما از اینهمه مشکلات در بین انسانها بواسطة داشتن ادیان مختلف نیست. مشکل سر اینه که ما هنوز نفهمیدیم که دین برای چی اومده و ما هدفمون از زندگی چی هست.