دوست عزیزم عنایتالله خجسته نظری درباره مطلبی که در خصوص راز دینداری نوشته بودم با ایمیل برایم ارسال کردند که حیفم آمد عینا آنرا در اینجا نقل نکنم. مطلب زیر بدون هیچگونه دخل و تصرف در مطلب ایشان آورده میشود:
البته بنظر من میشه چند نکته رو هم در مورد دینداری، به مطلبی که فرمودید افزود. فکر کنم جنبهای که اشاره فرموده بودید، ایجاد ترس، شرم، و احتراز بخاطر باور به عقوبت کارهاست.
شاید به یه شکل دیگه بشه دین رو به چند بخش تقسیم کرد: ۱) جهانبینی ۲) اخلاق ۳) معنویت ۴) برنامهٔ زندگی و قوانین که بعضا ازش به شریعت تعبیر میکنند.
بنظر من مهمترین بخشی که افرادی که دین ندارند از دست میدند، بخش معنویت است که همونطوریکه خودتونم اشاره فرمودید نداشتنش میتونه منتهی به پوچی هم بشه. البته در بخش جهانبینی هم باور به جهان پس از مرگ میتونه هم نویدبخش و امید آفرین باشه و هم ترساننده و به فرمودهٔ شما، ترمز از خطا و همینقدر که انسان بتونه باور به تداوم حیاتش داشته باشه، بیشتر امیدبخش و مانع پوچ گرایی هست. بعلاوه، باور نداشتن به دین ممکنه ضمانت اجرایی اخلاقیات و همینطور مبنای تعریفش رو برای فرد متزلزل کنه.
اما در مقابل، منتقدین هم نظراتی میگن. یک دوست آلمانی داشتم، مثل فرشته پاک و خوب بود نه مشروب میخورد، نه دوست دختر داشت، به همه هم کمک میکرد...) گفت هیچ دینی نداره. بهش (در قالب شوخی) گفتم، تو مسلمون شو. گفت ریشه بسیاری از اختلافات و جنگهای بشری دین بوده. البته تا حد زیادی حق داره. الان مگه شیعه و سنّی، مسیحی و مسلمون، چقدر تفاوت نظر دارند؟ (بنظر من خیلی خیلی کم) ولی در طول تاریخ، ریشه جنگها و برادر کشیها وجود برچسبهایی مثل مسلمون، مسیحی، شیعه، سنّی و.. بوده.
بعضیها به جهانبینی دینی ایراد میگیرند و براساس علوم طبیعی امروز، آنرا مشکل دار یا متناقض میدونند. مثلا خدا در کتابهای مقدس میگه آسمان و زمین رو در ۶ روز آفرید. البته این اشکالات در انجیل بیشتر (از نظر ایشون) هست. البته من معتقدم، اینها از دایره علم ناقص بشری خارج است و قطعا نگاه خیلی مادی به دنیا و اعتماد بیش از اندازه به دانش ناقص بشری، به این امر دامن میزنه. هرچند باید پذیرفت که پیشرفتهای بزرگ صنعتی و علمی دنیا پس از زمانی شکل گرفت که نگاهها خیلی نزیکتر و مادیتر به دنیا شد. البته شاید واکنش به سیستم قرون وسطایی و دین سیاسی سؤ استفادهگر آن زمان هم مؤثر بوده که چنین دینگریزیای در اروپا شکل بگیره.
در مورد شریعت هم که بعضیها این انتقاد رو که بنظر من تا حدودی هم درسته وارد میکنند که نمیشه قوانینی رو در تمام زمان ثابت داشت. بعلاوه، اجرای خیلی از این قوانین، مستلزم مقدمات بسیاریست که احرازاشون اصلا ساده نیست. مثلا بحث قصاص: قران میگه نفسی رو که خداوند محترم داشته نکشید مگر به حق. پس کسی میتونه قصاص رو اجرا کنه که یک دستگاه قضایی کاملا عادل داشته باشه که بنظر بعضی علما، فقط در زمان امام معصوم قابل اجراست (کلا حدود). ضمنا، این حدود و عدالت قضایی زمانی معنا داره که عدالت اجتماعی هم باشه و زمینههای جرم از بین رفته باشه. البته بنظر من پذیرش شرایط زمان و مکان و محور قراردادن عقل در فهم دین که اعتقاد شیعه است، میتونه این مشکلات رو حل کنه یا کم کنه.
یک اشکالی هم که به امر دین افرادی وارد میکنند، اینه که قرائتهای بسیار متفاوتی ازش میشه کرد و حالا چرا باید ما خودمونو مجبور کنیم که در چارچوبهایی قرار بدیم که هر کسی اون رو به شکل مورد نظر خودش تعبیر میتونه بکنه. پس شاید اگر دین و دینداری شخصی بشه بهتره، از طرفی هم بسیاری از قوانین دینی (شریعت)، جنبه اجتماعی دارند. به هر حال، بنظر من خارج از حوزه شخصی، قوانین اجتماعی نباید بر مبنای دین شکل بگیرند چون هم قرائتها و باورها در مورد خود دین متفاوت و متضاده و هم از نظر مثلا خود دین اسلام در دین هیچ اکراه و اجباری نیست پس حتا خود اینکه کسی بر مبنای دین خاصی رفتار کنه و چه باورهایی داشته باشه هم اختیاریه. به هر حال، موضوع بنظر من خیلی پیچیدهتر و پارادوکسیک تر از اونیه که بنظر میاد. البته در جامعه روح قوانین قطعا تحت اثر دین مردم اون میتونه باشه. باز نهایتا بنده فرمایش شما رو تایید میکنم که اصل انسان بودن هست و دین وسیلهای برای اون، پس محک دینداری درست ما که با روح و هدف اصلی دین در انطباق باشه، همون انسانیت و عقلانیته به شرطی که ناقص بودن عقل و دانش بشری رو هم به رسمیت بشناسیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر