درباره من

عکس من
مطالبی که من در این جا سعی دارم بیارم رو اصلا فلسفی تلقی نکنید، چرا که من اصلا فلسفه نمیدونم. قصد من از این مطالب رسیدن به یک نقطه ای هست که اگه شما هم همراه من حرکت کنید به اون میرسید. در واقع اینها زمینه ای هستند برای عنوان اون چیزی که در انتها به اون خواهم پرداخت. مطمئن باشید که قابل توجه خواهد بود!

۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

راز دینداری

در بحث قبلی این نکته مورد اشاره قرار گرفت که دین داشتن و دین نداشتن مهم نیست، بلکه آنچه که مهم هست اینه که شخص در مسیر درست انسانیت پیش بره. اگه ما، همونطوری که دین برایمون مشخص کرده در مسیر درست زندگی کردن و یا همون مسیر صحیح انسانیت پیش بریم، بنابراین راه کمال رو هم خواهیم پیمود. چه بسا انسانهای بی‌دینی بودند که به دلیل انسان درست بودن نام آنها در ادوار تاریخ به نیکی یاد می‌شه. اما در این بحث نکته‌ای نهفته هست. هرچند دین داشتن و یا نداشتن مهم نیست و مهم آدم درست بودن هست. ولی در این دو تفاوتی نهفته هست که در واقع همون راز دینداری محسوب میشه. اجازه بدید که برای روشن شدن مطلب مثالی بزنم.

آیا تا بحال شده که در حال انجام کاری باشید و مراقب باشید که کسی شما رو نبینه؟ مطمئنا اینطور شده. به نظرم برای هر کسی در زندگی پیش آمده که کاری را در خفا انجام داده باشه و دوست نداشته باشه که کسی از انجامش مطلع شده باشه. حالا آیا شده که شما کار خلافی رو خواسته باشید انجام بدید و دلتون نخواد که کسی شما رو ببینه؟ احتمال میدم که تقریبا همه با این مسئله مواجه شده باشند! حالا فرض کنیم که شما این کار خلاف رو در جایی در حال انجام هستید که دوربین مخفی داره. دو حالت وجود داره. یا شما میدونین که دوربین هست و یا نمی‌دونین.
۱- اگه نمیدونین که دوربین هست و در حال انجام اون کار هستید، این یعنی اینکه شما در اراده‌تان در خصوص انسان خوب بودن خللی وجود داره و در اینجا بدلیل اینکه به نتیجه این کار خلاف محتاج هستین باید انجامش بدین. بنابراین از راه صحیح انسانیت دور شدین. ولی چون فرد با اخلاقی هستین ممکن هس که بعدا از انجام این کار پشیمون بشین.
۲- میدونین که اینجا دوربین هست ولی باز هم انجام میدین. این یعنی اینکه شما به هیچ چیز معتقد نیستید و اینکه حتی دیگران هم بفهمند که شما این کار رو کردین اهمیتی قائل نیستین. این همون حالتی هست که در پاره‌ای از موارد به اون کور شدن وجدان هم گفته میشه. در بحث فعلی من با این افراد کاری ندارم.
۳- میدونین که چون اینجا دوربین هست پس نباید این کار خلاف رو انجام بدین. این یعنی اینکه شما در حال لغزش بودین ولی از ترس آبروتون و یا اینکه از ترس مجازات شدن از انجام این کار صرفنظر می‌کنین. چه بسا اینکه بعدا از این دوربین تشکر می‌کنید که اگه نبود شما از مسیرتون خارج می‌شدین که بعدها براتون موجب شرمساری و پشیمونی میشد.

حالا به نظر شما کدوم حالت بهتره؟ اینکه همیشه مکانیزمی وجود داشته باشه که شما رو از لغزشها باز بداره و همواره شما رو در مسیر درست پیش ببره. یا اینکه هر وقت خواستین کار بدی انجام بدین آزاد از قید و بندها باشین و حتی اگه هم موقعی مجازات هم شدین مهم نیست. این همون راز دینداری هست. دین همواره بعنوان چشمی عمل می‌کنه که ما رو در همه کارها زیر نظر داره. بعنوان مکانیزمی و یا سوپاپ اطمینانی عمل می‌کنه که اگه زمانی بخواهیم دچار لغزش بشیم ما را از این خطا مطلع کنه. اگه واقعا فرد دینداری باشیم هیچگاه در سراشیبی لغزش قرار نمی‌گیریم و همواره سعی می‌کنیم که در مسیری گام برداریم که بهترین برای ما هست. (توجه داشته باشین که در اینجا بحث ما در خصوص هدف هدایتگری دین نیست. در این باره کمی در نوشته‌های قبل صحبت شد. هدف از این متن نقش کنترل‌کننده دین خواهد بود که از دید من برای یک فرد معمولی خیلی مهم و پررنگ هست.) برای کسانیکه سعی میکنن در مسیر انسانیت پیش برن ولی از دین و دینداری خوششون نمیاد این نکته مطرح هست که اونها دوست دارن که انسان خوبی باشند ولی در عوض آزاد هم باشند که اگه وقتی خواستند کاری خلاف شأن انسانیت انجام بدن کسی و یا چیزی مانع اونها نشه. این در واقع به این معنی هست که این فرد در اعتقادش به اینکه باید همواره انسان خوبی بود و راه انسانیت را در پیش گرفت خللی وجود داره. چه بسا همین خلأ ناچیز در مواقعی او را به پوچی بکشاند و از یک فرد بسیار خوب به یک هیولایی تبدیلش کنه که به هیچ یک از روابط انسانی پایبند نباشه. به نظر من اینگونه افراد در طول تاریخ کم نبودند که کسانی در یک خانواده بسیار متشخص و پاکی بزرگ شده‌اند و تا مدتی هم خودشان در زمره افراد بسیار نیک بودن ولی به یکباره تغییر ماهیت دادن و به فردی بسیار شیطانی تبدیل شدن.

بنابراین بعنوان نکته انتهایی این نوشتار باید اشاره کنم که دین همواره بعنوان یک ترمز دستی عمل می‌کنه که وقتی که فرد در حال سقوط هست دست اون رو می‌گیره. چه بسا همین دین بوده که دامن بسیاری از زنان و مردان رو پاک نگه داشته که اگه نبود شاید برایشان اهمیتی نداشت که شب را در آغوش چه کسانی باشند.

۲ نظر:

erfan گفت...

موضوع بسیار زیبایی را مورد بحث قرار دادید. این مصداق لا یمکن الفرار من حکومتک است. بنظر من بند 3 مثال را باید بیشتر مورد بررسی قرار داد. چون در انجام ندادن کار خلاف بین ترس از عقوبت، اراده بر نه گفتن و ترس از ابرو تفاوت بسیار و تاثیر ان در زندگی متفاوت است

ایرج غلامی گفت...

سلام عرفان جان

ممنون از بابت این نکته. ولی آنچه که من سعی کردم که در بند ۳ دوباره تکرار نکنم همان اراده بر آری گفتن بود نه اراده بر نه گفتن. چون فرض من در این بحث این هست که فرد دچار لغزش شده و می‌خواهد به اون کار خلاف آری بگه. ولی مکانیزمی برایش وجود دارد تا این کار رو انجام نده.